روان‌شناسی سوء قضاوت‌های انسان (قسمت ۱)

پیش زمینه

متن کامل سخنرانی چارلی مانگر سرمایه‌گذار آمریکایی با عنوان «روان‌شناسی سوء قضاوت ها انسان» در دانشگاه هاروارد در تاریخ 1 ژوئن 1995. در این سخنرانی، چارلی مانگر در مورد چهارچوبی برای تصمیم‌گیری و عوامل موثر بر آن صحبت می کند. نسخه صوتی این سخنرانی در لینک.

روانشناسی قضاوت نادرست انسانی به عنوان اثری بزرگ در مورد اینکه چرا ما اینگونه رفتار می کنیم در نظر گرفته می شود. [1]

متن سخنرانی

من علاقه زیادی به موضوع قضاوت‌هاء نادرست انسانی دارم. خدا میدونه در این زمینه چقدر کار کردم. فکر نمی‌کنم کار خودم رو در این زمینه کامل کرده باشم، و فکر می‌کنم این یکی از دلایلی بود که باعث شد در مورد این نادانی وحشتناکی که با آن دانشکده حقوق هاروارد را ترک کردم کاری انجام دهم.
وقتی وقتی این الگو‌های نابخردی را دیدم که خیلی افراطی بود و هیچ نظریه یا چیزی برای مقابله با آن نداشتم، اما می‌دیدم که افراطی است و می‌توانستم ببینم که به صورت الگو است، تازه شروع به ایجاد سیستم روانشناسی خودم کردم، تا حدی با مطالعه، اما اکثرا با استفاده از تجربه شخصی. من از این الگو برای کمک به خودم در مراحل مختلف زندگی استفاده کردم.

خیلی دیر در زندگی به این کتاب، “تاثیر، روانشناسی فنون قانع کردن دیگران”، نوشته روانشناسی به نام باب سیالدینی برخورد کردم که در سنین جوانی به یکی از بهترین هیات علمی ها یکی از دانشگاه ها معتبر تبدیل شده بود. و این کتاب را نوشت، که تا کنون بیشتر از ۳۰۰ هزار جلد فروخته، که با توجه به اینکه یک کتاب آکادمیک برای عامه مردم است، رقم تاثیر گذاری محسوب می‌شود. و این کتاب نقاط تاریک زیادی را در سیستم فکری ناپخته من پر کرده است. وقتی این نقاط پر شدند، به نظرم آمد که سیسمی دارم که ابزار کاربردی خوبی است، و علاقه‌مندم تا آن را با شما به اشتراک بگذارم.

و من برای اقتصاد رفتاری اینجا آمده ام. اقتصاد چگونه می تواند رفتاری نباشد؟ اگر رفتاری نیست پس چه زهره ماریه؟! و به نظر من خیلی واضحه که هر واقعیتی باید با واقعیت ها دیگر سازگاری داشته باشه. اگر ناسازگاری وجود داشته باشد باید حل بشود. بنابراین اگر چیزی در روانشناسی معتبر باشه، در اقتصاد هم باید در نظر گرفته بشه، و برعکس. پس من فکر می کنم افرادی در حال فعالیت در این مرز باریک بین اقتصاد و روانشناسی هستند، کاربسیار صحیحی انجام می دهند. و فکر می کنم اشتباهات زیاد در طول این سال ها وجود داشته است.

بگذارید تا جایی که زمان هست به خوندن لیست بپردازم. ۲۴ دلیل متداول قضاوت ها نادرست انسان.

۱- گرایش واکنش افراطی به پاداش و مجازات، قدرت مشوق و مجازات بر اعمال دیگران

اولا، در به رسمیت شناختن چیزی که روانشناسان به آن تقویت و اقتصاد‌‌‌دانان به آن مشوق (محرک) می گویند.
خب شما می تونید بگید، “همه این رو می دونند”. باید بگویم که به نظر من در درک قدرت مشوق جز‌ء ۵ درصد اول گروه سنی ام بوده ام، با این حال کل زندگی آن را دست کم می گرفته ام. تا به حال سالی نگذشته که من از این موضوع شگفت زده نشده باشم، هر سال با غافلگیری روبرو می‌شوم که قدردانی من رو نسبت به کاربر قدرت مشوق ها فراتر می‌برد.

فدرال اکسپرس یکی از موارد مورد علاقه من در زمینه قدرت مشوق هاست. در این شرکت هسته اصلی یکپارچگی و کارکرد صحیح سیستم این است که، مرسولات در هر شیفت کاری به نقطه مرکزی مشخصی انتقال پیدا کنند. اگر این انتقال با سرعت انجام نگیرد، سیستم قادر به درست کار کردن نخواهد بود. و فدرال اکسپرس شرایط افتضاحی داشت تا بتواند از عهده این کار بر بیاید. آن ها تحریک روانی را امتحان کردند، آن ها هرچیزی که می شد را امتحان کردند و جوابی نگرفتند. تا در نهایت شخصی این فکر خوشایند به ذهنش رسید که آن ها حقوق شیفت شبانه را به صورت ساعتی پرداخت می کنند، و شاید اگر به صورت شیفتی این حقوق پرداخت شود سیستم به نحو بهتری کار خواهد کرد. در کمال تعجب این روش جواب داد.

در ابتدای فعالیت زیراکس، جو ویلسون که در آن زمان در دولت بود، مجبور شد که به زیراکس برگردد، به این‌خاطر که نمی توانست دریابد که چگونه دستگاه جدید‌‌ و بهتر آن ها، نسبت به دستگاه ضعیف تر فروش کم تری دارند. البته که وقتی به آن جا رسید متوجه شد که قرارداد حق‌العمل فروشنده‌ها به نحوی بوده است که انگیزه بیشتری برای فروش دستگاه ضعیف تر ایجاد می‌کرده.

و این‌جا در هاروارد، در سایه بی.اف. اسکینر (مبدع روش شرطی شدن فعال )، مردی بود که به ایده تقویت به عنوان یک فکر بسیار قوی علاقه مند بود. و شما می‌دانید، اسکینر اعتبار خود را در جاهای مختلفی از دست داده، اما اگر کل تاریخچه آزمایشات علمی دانشگاه هاروارد را نگاه کنید، او جزو چند نفر اول بوده. آزمایشات او خیلی مبتکرانه و نتایج آن‌ها بدیع و بسیار مهم بوده اند. از علوم آزمایشی چه چیز بیشتری می‌توان توقع داشت.

چیزی که اعتبار اسکنر را مخدوش کرد، این بود که، او موردی به وجود آورد که من همیشه به آن سندرم مرد-با-چک‌کش می‌گویم، برای مرد چک‌کش به دست هر مسئله مانند میخ به نظر می‌رسد. و اسکینر یکی از افراطی ترین این موارد در تاریخ آکادمی بود، و افراد باهوش از این اشتباه مبرا نیستند. این فقط یک مرد با چک‌است. و اسکینر یکی از مثال ها بارز آن بود. و در ادامه وقتی که در حال خواندن لیست هستم. بیایید تا به بالای لیست برگردیم تا بررسی کنیم که چرا مردان باهوشی مثال اسکینر، دچار سندرم مرد-چکش-بدست می شوند.

تصادفا، وقتی که در حال تحصیل در دانشکده حقوق هاروارد بودم، استادی بود مانند اسکینر با تمرکز بیش از حد (تک بعدی)، که در هارواد با تمسخر در در موردش بحث می‌شد. آن ها می‌گفتند، “بلانچارد بیچاره. اون فکر می‌کنه که رای دادگاه سرطان رو درمان می کنه.” موضوع به اینجا ختم نمی‌شد. او محقق بود. و هر کسی که کوچترین عقیده مخالف او داشت و یا فکر می‌کرد چیز دیگری مهم است را به راحتی تحقیر می‌کرد. این روشی نیست که با آن بتوان اعتبار ماندگاری برای خود ایجاد کنی بخصوص که اگر مشخص شود که دیگران نیز در حال انجام کارها مهمی هستند.

۲- تغییر حقایق برای اجتناب از رنج

عامل دوم لیست، انکار روانی ساده است. اولین بار زمانی این موضوع من را تحت تاثیر قرار که فرزند یکی از دوستان خانواده ما که یک دانشجوی ممتاز و یک ورزشکار عالی بود. به سفر قطب شمال رفت و هیچ وقت باز نگشت. مادر او که زن بسیار عاقلی بود، هیچ وقت باور نکرد که او مرده. و البته که اگر سری به تلویزیون بزنید مادر جنایت‌کارانی که تشخصی جنایت آن‌ها برای همه ساده است را می‌بینید که مادرانشان بر این باورند که فرزندانشان بی‌گناه. تحمل واقعیت بسیار دردناک‌است، بنابراین آن‌ها واقعیت را تحریف می کنند تا زمانی که قابل تحمل شود. همه به میزانی این کار را انجام می دهیم. این یک قضاوت نادرست انسانی است، که مشکلات وحشتناکی به وجود می‌آورد.

۳- سوگیری ناشی از منفعت

سوم. سوگیری ناشی از انگیزه، این تعصب هم ذهن خود شخص را درگیر می‌کند و هم مشاور معتمد یک نفر را، وقتی که او برای شما خرج هایی ایجاد می‌کند که اقتصاد دانان به آن هزینه آژانسی می‌گویند. بگذارید تجربه جوانی خود را بگویم. دکتری بود که به صورت فله ای کیسه ها صفرا سالم بیماران را در بیمارستانی پیشرو در نبراسکا‌ جراحی می‌کرد. و علی‌رقم کنترل کیفی‌ ای که بیمارستان های ایالتی به آن معروف هستند. بعد از گذشت پنج سال از زمانی که می‌بایست اخراج بشود، مشغول به کار بود و بعد اخراج شد.

و یکی از پزشکانی که در اخراج این پزشک دست داشت، که او هم یک دوست خانوادگی بود، و من از او پرسیدم، “به من بگو، آیا اون به این موضوع به عنوان روشی برای تمرین مهارت‌ها خود استفاده می‌کرد؟”، “آیا این شخص از لحاظ کاری بسیار ماهر بود؟ آیا اون فکر کسب درآمد با استفاده از کلاه‌برداری و قطع عضو دیگران بود؟” و او گفت: “چارلی، البته که نه، اون فکر می‌کرد که صفرا، منشا تمام بیماری‌ها شیطانی است، و اگر شما واقعا بیمارتان را دوست دارید، نمی‌توانید برای تخلیه صفرا، لحظه‌ای تامل کنید.”

حال این مورد یک مورد افراطی بود، ولی در شدت کمتر این موضوع در هر حرفه ای و در هر انسانی وجود دارد. و باعث رفتار بسیار افتضاحی می‌شود. اگر شما به ارائه ها فروش و فروشندگان املاک و کسب و کار ها نگاه کنید، سن من هفتاد سال است، تا به حال یکی از آن ها ندیده ام که حتی ربطی به واقعیت داشته باشند. اگر می‌خواهید راجع به قدرت انگیزه و قدرت رفتار وحشتناک توجیه شده صحبت کیند، بعد از اینکه وزارت دفاع تجربه کافی در قرارداد‌ ها پیمانکاری که به صورت هزینه به علاوه درصدی از هزینه به عنوان درآمد پیمانکار به دست آورد. واکنش مردم این بود که نوشتن اینگونه قرارداد را به عنوان یک جرم و نه تنها جرم بلکه جنایت برای دولت در نظر بگیرند.

اگرچه، دولت به درستی این کار را غیرقانونی کرد، در جاهای زیادی از دنیا از جمله اکثر دفتر ها حقوقی از روش هزینه به علاوه درصدی از هزینه به عنوان حقوق پیمانکار استفاده می شود. و ذات انسان به خاطر چیزی که من به آن، سوگیری ناشی از منفعت می‌گویم. باعث این سوء استفاه ها بسیار وحشتناک می‌شود. و شما خوشحال خواهید شد که این افراد که چنین رفتار وحشتناکی انجام می‌دهند را با خانواده خود وصلت دهید، در مقایسه با آنچه که در غیر این صورت قرار است به دست آورید.

نتایج بسیاری از فهم این حقیقت که مغز انسان اینگونه ساخته شده‌است حاصل می‌شود. برای مثال یکی از آن ها کسانی که صندوق فروش مغازه ها را ساخته اند، که باعث سختی این کار‌ هاء متقلبانه می‌شود. و یکی از موثرترین و مقدس ترین وسیله‌های ساخت بشر است. صندوق هاي فروش ابزار اخلاقی نیز بودند. اتفاقا پترسون هم این رو میدونست. اون یک مغازه کوچک داشت و مردم بدون فهمیدنش پشت سر هم از او دزدی می‌کردند. و هیچ وقت پولی در نمی‌آورد. به او چند دستگاه صندوق پول فروختند و او بلافاصله به سود دهی رسید.

و البته که پترسون مغازه‌اش رو بست و کسب و کار فروش صندوق پول روی آورد. با نتایج گفته شده این یک نکته بسیار مهم است. اگر شما متون روان‌شناسی را مطالعه کنید، اگر ۱۰۰۰ صفحه باشد شما در این باره یک جمله پیدا می‌کنید. به طور عجیبی تعصب ناشی از انگیزه از متون دروس روان‌شناسی فرار کرده اند.

۴- گرایش اجتناب از ناسازگاری

چهارم، این یک قدرت ماورایی در تمایلات روانشناسی ایجاد کننده خطا است. سوگیری ناشی از تمایل به ثبات (تکرار) و تمایل به وفاداری به عهد، از جمله تمایل به اجتناب یا رفع سریع ناهماهنگی شناختی. شامل تمایل به تأیید نتیجه گیری های خود، به‌ویژه نتیجه‌گیری‌های به طور عمومی بیان‌شده، و به ویژه برای نتیجه‌گیری‌هایی که به سختی بدست آمده.

خوب چیزی‌ که من در اینجا می گویم این است که ذهن انسان بسیار شبیه تخمک انسان است و تخمگ انسان یک دستگاه خاموش کننده دارد. وقتی یک اسپرم وارد می‌شود، خاموش می‌شود تا اسپرم بعدی نتواند وارد شود. ذهن انسان گرایش زیادی به چیزی شبیه به این دارد. و مجددا می‌گویم، این گرایش فقط انسان های معمولی را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد، بلکه اساتید بزرگ فیزیرک را نیز تحث تاثیر قرار می‌دهد. به گفته ماکس پلانک، فیزیک جدید واقعا نوآورانه و مهم هرگز توسط اساتید قدیمی پذیرفته نشد.

در عوض، دانشمندان جدیدی آمدند که ذهنشان به دلیل قضاوت ها قبلی مسدود نشده بود. و اگر که هم رده ها ماکس پلانک این سو گیری یعنی ثبات و تمایل به تعهد را داشتند که نظریات قدیمی خود را علی‌رغم شواهد متضاد، دست نخورده نگه دارند. فقط می توانید تصور کنید که جامعه ای که من و شما اعضای آن هستیم چگونه رفتار می‌کند.

و البته، اگر نتیجه گیری خود را علنی کنید، آن را در ذهن خود حک خواهید کرد. بسیاری از این دانش‌آموزانی که سر ما فریاد می‌زنند، ما را متقاعد نمی‌کنند، بلکه برای خودشان تغییر ذهنی ایجاد می‌کنند. زیرا آنچه را که فریاد می زنند را خود نشخوار می‌کنند. و به نظر من مؤسسات آموزشی که جوی ایجاد می‌کنند که در آن بیش از حد این اتفاق می‌افتد، به صورت اساسی، مؤسسات بی مسئولیتی هستند.
بسیار مهم است که وقتی که خیلی جوان هستید، مغز و تفکرات خود را با چیز هایی که فریاد می‌زنید به زنجیر نکشید.

و همه این چیزها مثل، تعیین صلاحیت ها دشوار و تشریفات ابتدایی، همه آن ها، چیزهایی هستند که باعث تعهدات و تفکرات ماندگار در شما خواهند شد.
روش شستوشوی مغزی چینی ها، که برای زندانیان جنگی انجام می شد، بسیار بهتر از دیگر روش ها بود. آن ها انسان ها را به تغییرات جزیی در تعهدات و گفته هایشان وادار می‌کردند. و آرام آرام ادامه می دادند. این کار بهتر از شکنجه جواب می‌داد.

۶- تاثیر پذیری ناشی ازگرایش انجمن صرف

سوگیری ناشی از شرطی شدن پاولف، تعبیر نادرست همبستگی گذشته به عنوان مبنایی قابل اعتماد برای تصمیم گیری. به همین دلیل است که من هرگز یک دوره روانشناسی یا اقتصاد را نگذراندم، اما در مورد پاولوف در زیست شناسی دبیرستان یاد گرفتم.
و روشی که آنها آن را آموزش می دهند افتضاح است، وقتی زنگ به صدا در می آید سگ بزاق بیشتری ترشح می‌کند، خب که چه؟ آن ها هیچ تلاشی برای بسط دادن این موضوع به واقعیت دنیا نکرده اند.
واقعیت ماجرا این است که شرطی شدن پاولفی یک نیروی روانشناختی فوق العاده قدرتمند در زندگی روزمره همه ماست. و در حقیقت، بدون وجود چیزی که به آن تقویت ثانویه می‌گویند، و یک پدیده روانی صرف است که در آزمایشگاه نشان داده شده است. اصلا در اقتصاد چیزی به عنوان پول نمی‌توانست نقشی ایفا کند.

عملا، می‌توانم بگویم که ۷۵ درصد از تبلیغات بر این تئوری یعنی، شرطی شدن پاولف، استوار هستند. به این فکر کنید که خاصیت یادگیری انجمنی(رابطه‌ای)، چگونه کار می کند. کمپانی کوکاکولا را در نظر بگیرید که ما نیز بزرگ ترین دارنده سهام‌دار آن هستیم. آن ها می‌خواستند که با هر تصویر زیبا در ارتباط باشند، قهرمانی در المپیک، موسیقی عالی، هرچه که فکرش را بکنید.آن ها نمی‌خواستند تا با تصویر مراسم خاکسپاری رئیس جمهور و چیز‌هایی از این قبیل در ارتباط باشند.

و همه این تمایلات روانی عمدتاً یا به طور کامل در سطح ناخودآگاه کار می کنند، که آنها را بسیار دسیسه آمیز می کند.
این چیزی است که باعث سندرم خبررسان ایرانی می شود. ایرانی‌ها واقعا خبررسانی که خبر‌ها بد می آورد را می‌کشتند. فکر می‌کنید که این روش منسوخ شده است؟ شما باید ویلیام پالی را در ۲۰ سال آخر زندگیش می‌دیدید. او نمی‌خواست حتی لحظه‌ای چیزی را که برایش خوشایند نبود را بشنود. افراد فهمیده بودند که اگر برای پالی خبر بد بیاورند برای آن ها بد می‌شود. این بدین معنی بود که پالی نئشه‌گی کوکایین خبر‌های غیرواقعی را تجربه می‌کرد. و او صاحب صنعت عظیمی بود و خدا می داند که او در ۲۰ سال آخر عمرش چه تصمیمات احمقانه ای می گرفت.

و حالا وجود سندرم خبر‌رسان ایرانی به خوبی حاضر است. وقتی چند سال پیش دیدم که آرکو و اکسون بر سر چند صد میلیون دلار ابهام در معاهدات منطقه شیب شمالی خود در مقابل یک قاضی دادگاه عالی در تگزاس با ارتشی از وکلا و کارشناسان در هر طرف بحث می کردند.
این یک مهمانی چایی هتر دیوانه است (شخصیت عالیس در سرزمین عجایت) بود، دو شرکت مهندسی نمی توانند برخی از ابهامات را بدون صرف ده ها میلیون دلار در دادگاه عالی تگزاس حل کنند؟
به نظر من ماجرا این بود که هیچ کس نمی خواست خبر بد را به مدیران ارشد اجرایی برساند، اینکه چند صد میلیون دلار پول نفتی که فکر می کردید مالک آن هستنید ولی در واقع مال شما نیست.
و بسیار ایمن تر است که مانند پیام رسان ایرانی ای عمل کنید که به جای اینکه خبر شکست در جنگ را بیاورد، می‌رود و پنهان می‌شود.

در مورد اقتصاد، پدیده ای وجود دارد که در طول زندگی خود بارها و بارها مشاهده کرده ام.
شما ۲ محصول دارید، فرض کنید که بسیار هم پیچیده هستند. شما فکر می‌کنید که طبق قانون اقتصاد، اگر محصول اول، x دلار و محصول دوم کمتر از آن قیمت داشته باشد. شما فکر می‌کنید که محصول ارزان تر بیشتر فروش می‌رود، ولی اینطور نیست. در موارد زیادی اگر قیمت محصولی را افزایش دهید فروش آن نسبت به زمانی که قیمت آن نسبت به محصول رقیب ارزان تر است، افزایش پیدا می‌کند.

این به خاطر زنگ است، زنگ پاولف است. منظور من است که به صورت طبیعی بین قیمت و ارزش هم‌بستگی وجود دارد. همینطور مردم ناکارآمدی اطلاعات دارد (زیرا که محصول پیچیده است). و وقتی که قیمت بالا می رود، فروش محصول شما نسبت به رغیبتان بالا می‌رود (پاولف وقتی که زنگ به صدا در می آمد به سگ غذا می‌داد، پس از مدتی زمانی که زنگ را می‌زد حتی اگر به سگ هم غذا نمی‌داد آب از دهان سگ جاری می‌شد). ممکن است که بگویید: “اقتصاد دان ها این چیز ها را زمانی که راجع به ناکارآمدی اطلاعات شروع به صحبت کرده اند فهمیده‌اند”، با این حال اقتصاد موضوع به این سادگی را بسیار دیر فهمید. و وقتی که اقتصاد‌دان ها این موضوع را فهمیدند. اکثر آن ها این پرسش را مطرح نکردند که چه چیزی باعث این ناکارآمدی اطلاعات شده.

خوب، یکی از چیزهایی که باعث آن می شود، پاولوف پیر و سگش است. اکنون شما انحراف ناشی از از انجمن اسکینر را می‌یابید، شرطی‌شدن فعال، می‌دانید، شما به سگ جایزه می‌دهید و رفتاری را که قبل از دادن جایزه است را تقویت و در مغز سگ حک می‌کنید، اسکینر توانسته بود با دادن جوایز به صورت تصادفی، کبوترهای خرافی ایجاد کند (طی آزمایش اسکینر متوجه شده بود که در صورتی که بعد از انجام یک رفتار خاص به صورت تصادفی نه قطعی به حیوان جایزه بدهد می تواند رفتار اعتیاد گونه و دیوانه واری در آن ها ایجاد کند)، و البته، همه ما افرادی را می شناسیم که معادل انسانی کبوترهای خرافی هستند. این یک پدیده بسیار قدرتمند است. و البته شرطی‌سازی فعال واقعاً کار می‌کند.

یکی از جاهای که در تجارت نتایج کاملاً وحشتناک ناشی از تمایلات ریشه‌دار روانی را می‌بینید، حسابداری است. اگر وستینگهاوس را در نظر بگیرید که حداقل، دو یا سه میلیارد دلار پول را نابود کرد.چطور؟ با پرداخت وام ۱۰۰ درصدی به توسعه‌دهندگان برای ساختن هتل‌. حالا شما می گویید هر احمقی می داند که اگر یک چیز باشد که دوست نداشته باشید سازندگان هستند(بساز و بفروش ها) و چیز دیگر هتل است.

و دادن وام صد درصدی به سازندگانی که می‌خواهند هتل بسازند. ولی این شخص که احتمالا مهندسی و یا چیزی شبیه به این بود، روانشناسی را مثل من جدی نمی گرفت. و گرفتار چنگال این فروشنده‌های زیرک شد که تحت نوعی سوگیری ناشی از منفعت شخصی فعالیت می‌کرند. و آن ها واداشتن وستینگهاوس به انجام آن کار به هر روش نفرین شده ‌ای را یک راه عادی انجام تجارت می‌دانستند. و آن‌ها در نهایت باعث نابودی او شدند.

این کار در صورتی که سیستم حسابداری در مراحل اولیه تراکنش نتایج شگفت انگیزی نشان نمی‌داد هیچ وقت امکان پذیر نبود. بنابراین افرادی که در استاندارد سیستم حسابداری خود اهمال کاری می‌کنند رفتارهائ بسیار وحشتناکی را در دیگر افراد ترقیب می‌کنند. و این یک گناه است. مطلقا گناه. اگر شما سبد‌ها پر از طلا را در زاغه جابجا کنید و دزدی آن را راحت کنید. این یک گناه انسانی بزرگ است، زیرا که باعث ایجاد رفتار‌ها بد زیادی خواهید بود و رفتار بد گسترش می یابد.
به طور مشابه، مؤسسه‌ای که حسابداری شلخته ای دارد، مرتکب گناه می‌شود، و همچنین این یک روش احمقانه برای تجارت است، همانطور که وستینگهاوس به طرز شگفت‌انگیزی ثابت کرده است.

به طرز عجیبی، هیچکس به اتفاقی که با جو جت و کیدر پیبادی افتاد اشاره نمی کند، حداقل تا جایی که من اطلاع دارم. حقیقت ماجرا این بود که سیستم حسابداری عمل می‌کرد که با زدن چند دکمه، جو جت‌های دنیا می‌توانستند سود نشان دهند و این سودها منجر به پاداش و احترام به آن ها می‌شد.جو جت ها همیشه با ما هستند، و آن‌ها کسانی نیستند که می‌بایست سرزنش شوند، حداقل در قضاوت من. اما آن حرامزاده‌ای که آن سیستم حسابداری احمقانه را ایجاد کرد و تا آنجا که من می دانم هنوز سلاخی نشده، چرا.


منابع

[1]*”The Revised Psychology of Human Misjudgment, by Charlie Munger”, “fs blog”، [لینک]
[2]*“The Psychology of Human Misjudgment”, “james clear”[لینک]

4 دیدگاه دربارهٔ «روان‌شناسی سوء قضاوت‌های انسان (قسمت ۱)»

  1. پدرام کاظمی

    متن خوبی بود
    جالب اینکه این موارد، موارد غافلگیر کننده و شگفت آوری نبودن اما معمولا نادیده گرفته میشن

    درضمن شماره ۵- رو فراموش کردین 😅

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d