یک داستان آموزنده از مولانا، بررسی عمیق و توضیح یک مدل ذهنی.

در این مقاله به توضیح یک مدل ذهنی بسیار جذاب جهت مدیریت ریسک در سیستم ها و همینطور قضاوت و تصمیم گیری بهتر پرداخته ایم. و نمونه این روش از تفکر و جهان بینی را در داستان مولوی بررسی خواهیم کرد.

حکایت پادشاهی که برای نابودی مسیحان تلاش می کرد

“بخش ۳۶ – حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود”

یک شه دیگر ز نسل آن جهود
در هلاک قوم عیسی رو نمود

یک پادشاه یهودی دیگر تصمیم بر کشتن مسیحیان گرفت.

در ادامه، ‘’بخش ۳۷ – آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست’’ 

آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی بر پای کرد
کانک این بت را سجود آرد برست
ور نیارد در دل آتش نشست

پادشاه،  در کنار آتش بتی نهاد و مسیحیان را فراخواند و آن ها را امر کرد که، هر که بر این بت سجده آرد از آتش رهایی پیدا می کند در غیر اینصورت سزای او آتش است.

“بخش ۳۸ – به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش”

طفل ازو بستد در آتش در فکند
زن بترسید و دل از ایمان بکند

Elijah Contends against the Priests of Baal, by Jerry Harston
Elijah Contends against the Priests of Baal, by Jerry Harston

پادشاه در یک حرکت، فرزند خردسالی را از آغوش مادر گرفته و به داخل آتش می اندازد!!! (مولوی،چه صحنه دراماتیکی را توصیف می کند)

خواست تا او سجده آرد پیش بت
بانگ زد آن طفل انی لم امت
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
گر چه در صورت میان آتشم

مادر، از شدت ترس ایمان خود را از دست می دهد به سجده کردن در مقابل بت اقدام می کند؛ که ناگهان کودک فریاد می زند: “من نمرده امم “ کودک از مادر خود تمنا می کند، التماس می کند که به داخل آتش بیاید. 

مرگ می‌دیدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوش‌هوای خوب‌رنگ
من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون درین آتش بدیدم این سکون

آتش نه تنها که سوزنده نیست بلکه نماد رهایی انسان از زندان تنگ و تاریک وجود است.

در ادامه کار به جایی می رسد که مردم سرمست شده، یک به یک پروانه وار خود را در آتش می اندازند  .

اندر آیید ای همه پروانه‌وار
اندرین بهره که دارد صد بهار
خلق خود را بعد از آن بی‌خویشتن
می‌فکندند اندر آتش مرد و زن

مکر پلیدان یک بار دیگر به خودشان برگشت

کاندر ایمان خلق عاشق‌تر شدند
در فنای جسم صادق‌تر شدند
مکر شیطان هم درو پیچید شکر
دیو هم خود را سیه‌رو دید شکر

مدل ذهنی یک ابزار ذهنی است؛ ابزاری که به ما کمک می کند رخداد ها و وقایع را همانگونه که هستند ببنیم. به عبارتی ابزار هایی هستند که با استقاده از آن ها می توان حقایق را از اطلاعات مختلف استخراج کرده و نویز یا اطلاعاتی که باعث خلل در تصمیم گیری ما می شوند را نیز بتوانیم تشخیص دهیم.

یکی از داستان هایی که از دیر باز مورد توجه اندیشمندان مختلف باستانی بوده است همین موضوع بازگشت مکر به خود شخص مکار، یا به عبارتی عدو شود سبب خیر بوده است. که برای مثال می توان از داستان به آتش انداختن ابراهیم به آتش و گلستان شدن آتش اشاره کرد.

در واقع شاید با دیدگاهی بتوان گفت این داستان ها دانش متفکرین هر عصر، از دنیای پیرامون خود بوده است، که به صورت یک داستان به مخاطب خود ارایه شده. در حکایت فوق مولانا با بیان این داستان به توضیح جهان فلسفی خود می پردازد و اصول اخلاقی خود، از جمله لزوم رهایی از نفس و خود بینی،  را شرح می دهد.  

تفسیر این شعر در نگاه هر خواننده ای می تواند متفاوت باشد. با این حال این داستان از نظر من  جلوه یک مدل ذهنی بسیار جالب به نام پادشکنندگی (ضدشکنندگی) می باشد. این مدل ذهنی جهت مدیریت ریسک در سیستم ها مختلف به کمک ما آمده و در اصل دیدگاه متفاوتی از مفهوم ریسک به ما می دهد. ارتباط این حکایت با این مدل ذهنی در نگاه اول شاید تعجب برانگیز باشد که در ادامه به توضیح این ارتباط به صورت کامل خواهم پرداخت.

توضیح مدل ذهنی پادشکنندگی

 در این مثال خاص  این دیدگاه به نوعی بیان کننده مدل ذهنی پادشکندگی است. که نسیم طالب در کتاب خود با همین عنوان به توضیح آن می پردازد.

از دیدگاه طالب سیستم ها را با توجه به مقاومت آن ها در مقابل استرس می توان به دو نوع دسته بندی کرد شکننده و پادشکننده. نشکنندگی حالت متضاد شکنندگی نبوده و حالت متضاد آن پادشکنندگی است. سیستم ها پادشکننده در مقاله با استرس قوی تر شده و ویژگی ها ساختاری آن ها با سیستم ها شکننده کاملا در تضاد است. برای مثال به سیستم ایمنی بدن انسان فکر کنید.

سیستم ایمنی در مقابله با استرس یا همان ویروس قوی تر شده. و این یعنی همان عدو شود سبب خیر. در داستان فوق می توان دید که مکر این پادشاه نه تنها دین را ضعیف تر نکرد بلکه باعث ایمان آوردن هرچه بیشتر مردم می شود.

سیستم مختلف طبیعی و یا غیر طبیعی را در نظر بگیرید،  به سیستمی که در مقابل تنش نظم خود را از دست بدهد سامانه شکننده می گوییم، به عنوان مثال شیشه. با این حال در صورتی که بخواهیم سیستم هایی که دقیقا متضاد این حالت هستند را بررسی کنیم در نگاه اول شاید دچار خطا بشویم.

بگذارید تا به بررسی این سوال بپردازیم، آیا متضاد شکنندگی، غیر شکننده بودن است؟

در صورتی که گذاره فوق صحیح باشد می بایست تا همه ویژگی ها این دو نوع سیستم متضاد یکدیگر باشند به این معنی که سیستم های غیر شکننده می بایست در مقابل تنش نظم خود را افزایش دهند، نه اینکه در مقابل تنش نظم خود را از دست ندهند که این خلاف معنا لغوی غیر شکننده بودن است.

این موضوع اولین بار توسط نسیم طالب، نویسنده مشهور و تحلیلگر بازار های مالی در کتابی با عنوان پادشکنندگی مطرح می شود. او در توضیح این حالت یعنی حالت متضاد شکنندگی با این نکته مواجه می شود که حتی واژه برای توصیف حالت ذکر شده وجود ندارد. و او خود اسم پادشکنندگی را برای این حالت انتخاب می کند.

برای مثال به سیستم ایمنی بدن انسان توجه کنید، سیستم ایمنی در مقابله با استرس یا همان ویروس با تولید پادتن قوی تر شده و در مواجه مجدد با آن ویروس قدرتمند تر عمل می کند. پس سیستم ایمینی انسان یک سیستم پادشکننده است.

2 دیدگاه دربارهٔ «یک داستان آموزنده از مولانا، بررسی عمیق و توضیح یک مدل ذهنی.»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d