کمتر از ۱۹ سال سن داشتم و تازه به دانشگاه وارد شده بودم، محیط بسیار تازه ای بود و من سرشار از کنجکاوی، زمان زیادی داشتم و درس کمی، برای همین وقت بسیاری را در انجمن های دانشجویی میگذراندم، وظیفه من اکثرا یک چیز بود به مراسم مختلف میرفتم و مانند مفلسین در نهایت رهایی و لذت برای انجمن امداد دانشجویی ایما عکس می گرفتم.
در گردش ایام روزی در راهروی انجمن های دانشگاه گشت میزدم که همکلاسی خود را دیدم. او علاقه بسیاری به نوشتن داشت و بعد از کمی صحبت با او، متوجه شدم که قصد شرکت در کارگاه نویسندگی انجمن ادبیات را دارد. تا به حال هیچ وقت به نوشتن فکر نکرده بودم، حتی به مخیله من نیز خطور نکرده بود. همیشه در اینگونه جمع ها احساس عدم راحتی میکردم، که نکند مانند یک نادان در جمع افراد روشنفکر قرار گیرم.
با این حال وقتی چیزی برای از دست دادن نداری و شانسی هرچند کوچک برای منفعتی بسیار، حتما باید دست به کار شوی.
هیچ وقت نمی توانستم تصور کنم که این کلاس چنین تاثیر شگرفی در زندگی من داشته باشد. درست است که می گویند انسان عاقل برنامه ریزی میکند و خداوند به آن میخندد.
با اینکه هیچ گونه ایده ای نسبت به آن نداشتم، ثبت نام کردم. معلم آن سیاوش گلشیری در یک کلام، انسانی بود عاشق، عاشق ادبیات.
در کلاس او خبری از مشق و تکلیف نبود، کلاس او تجلی عشق و علاقه اش بود. از این عشق من هم سر کیف میآمدم. او مانند یک باغبان نهال عشق خود را در دل من نیز کاشت.
داستان های بسیاری میگفت و کتاب های بسیاری معرفی میکرد، یکی از آن کتاب ها داستان و نقد داستان، که برای من نقطه شروعی برای فهم بهتر ادبیات داستانی بوده و هست، با ترجمه فوق العاده عمویش، احمد گلشیری.
این کتاب گنجینه است از داستان های کوتاه بزرگ ترین اساتید ادبیات از جمله، کامو، مارکز، کافکا و … که در پایان هر داستان نقدی از همان داستان گذاشته شده تا خواننده بتواند نسبت به هر یک از این آثار ادبی دیدگاهی پیدا کند.
یکی از داستان های این کتاب مهمان نوشته آلبر کامو می باشد. کامو در این داستان مفهوم انزوا و تنهایی را با نهایت ظرافت و ژرف اندیشی به خواننده ارائه می کند. تک تک عناصر این داستان مفهوم تنهایی و انزوا را در ذهن مخاطب آشکار میکند و همینطور به شناخت بهتر کاراکتر ها کمک می کنند تخت سیاهی بدون شاگردان، جلگه ها و صخره هایی خالی از سکنه و …
وقتی برای اولین بار این داستان را قبل از خواب میخواندم آنقدر شگفت زده شدم که تا ساعت ها نتوانستم پلک بر روی هم بگذارم.
نسخه صوتی این داستان به همراه نقد آن در ابتدا همین صفحه قابل دسترسی است. امیدوارم که برای شما نیز لذت بخش باشد.
پایان.